آیا شما نشانهای از من ندیدهاید؟ کوهی درست رو به شکستن ندیدهاید؟ رودی بدون فرصت برگشت تا ابد آرام و سربهزیر و فروتن ندیدهاید؟ اینجا کنار بغض سرازیر ریلها ساکی در آستانه رفتن ندیدهاید؟ ساکی بدون نان و پنیر و کمی لباس ساکی میان رفتن و ماندن ندیدهاید؟ مردی شبیه رودکی اما شکستهتر در بلخ یا حوالی کدکن ندیدهاید؟ مردی که رنگ مات عصایش سفید بود مردی شبیه چلچله اصلا ندیدهاید
مردی که آه مثل من انگار گم شدهست چون سوزنی میانه انبار گم شدهست
در کوچههای گریه بسیار خنده شد از دست سنگهای زمانش پرنده شد